- عقیده ي اسلامی
- /
- موضوعات مختلف
سپاس خداوند جهانیان را و درود و سلام بر سرورمان محمد راستین وعدهی امانتدار. بارخدایا تنها آن چه به ما آموختی را میدانیم و تو بسیار دانا و باحکمت هستی. بار خدایا چیزی به ما بیاموز که ما را سود رساند و ما را از آن چه به ما آموختی بهرمند ساز و علم ما را بیفزای و حق را به ما حق بنما و ما را توفیق پیروی از آن عنایت فرما و باطل را به ما باطل بنما و ما را توفیق پرهیز از آن عنایت فرما و ما را از زمرهی کسانی قرار بده که به سخن گوش فرامى دهند و بهترين آن را پيروى مىكنند و با رحمت خود ما را از جملهی بندگان صالح خود قرار بده.
غلو در دین:
من از موضوعی که در این درس باید بررسی شود در حیرتم اما به نظر میرسد مشکل مردم در زیاده روی و غلو در دین است درحالی که خداوند فرموده است:﴿ قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لَا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ ﴾
(بگو اى اهل كتاب در دين خود به ناحق گزافه گويى نكنيد.)
غلو، یعنی یک مسالهی فرعی در دین را بگیرید و آن را بزرگ جلوه دهید و آن را یکی از اصول دین قرار دهید و همهی مردم را به این دیدگاهی که ایجاد کردید؛ بخوانید. از نخستین نتایج منفی این دیدگاه شکاف صف مسلمانان، تفرقه میان آنان و بزرگنمایی موضوعات جزئی به عنوان موضوعات خلافی خواهد بود بنابراین شاید این آیهی کریمه گاهی بر این حالت منطبق باشد که میفرماید:
﴿ إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعاً لَسْتَ مِنْهُمْ فِي شَيْءٍ ﴾
(كسانى كه دين خود را پراكنده ساختند و فرقه فرقه شدند تو هيچ گونه مسؤول ايشان نيستى.)
همه از رسول خدا خواهند جرعهای از دریا یا قطرهی باران
* * *
نصوص قطعی الدلاله و ظنی الدلاله:
به عنوان یک توضیح بر این دیدگاه در دین، متنهای قطعی الدلاله وجود دارد که اصول انسان را پوشش میدهد. انسان دارای اصولی است که با نصوص قطعی الدلاله پوشش داده میشود. مواردی که خوشبختی وسعادت شما در گرو آن است نصوص قطعی الدلالهای در آن وجود دارد که نیازی به فقیه یا مجتهد یا مفسر یا عالم ندارد.﴿ إِنَّ الصَّلَاةَ كَانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ كِتَاباً مَوْقُوتاً ﴾
(به راستی که نماز بر مؤمنان در اوقات معين مقرر شده است.)
همه از رسول خدا خواهند جرعهای از دریا یا قطرهی باران
* * *
به شخصی هزار و پانصد درهم بدهید این نص قطعی است. آیا نیاز به توضیح دارد؟ آیا نیاز به مجتهد دارد؟ آیا معنایش تفاوت دارد؟ محال است. اما اگر گفتید: به او هزار و نیم درهم بدهید. آیا هزار و پانصد است و یا هزار و نیم و ضمیر به چه بر میگردد؟
آیا به هزار باز میگردد که دورتر است. یا به درهم که نزدیکتر است باز میگردد؟ هزار و نیم درهم. به فلانی هزار و نیم درهم داده شده است. ضمیر به درهم باز گردد هزار و نیم میشود و اگر به هزار بازگردد هزار و پانصد میشود. این نص ظنی الدلاله نامیده میشود. اگر در قرآن نصوص ظنی دیدیم به این معنا است که این نصوص ظنی دربرگیرندهی تمام تحولات انسان و متغیرهای او است. دربرگیرندهی تحولات زندگی از یک محیط نسبت به محیط دیگر، از روستا تا شهر، از شرایط سخت تا رفاه و آسانی، از چنین تا چنان اما نص قطعی الدلالة اصول و ثوابت انسان را در بر دارد.
نمی توان مقاصد شریعت را نادیده گرفت و لفظ گرا بود:
یکی از علمای بزرگ بر این موضوع توضیحی دارد و میگوید: اینان دلایلی دارند و آنان نیز دلایلی دیگر دارند. اینان به یک مفهوم مینگرند و آنان به مفهوم دیگری مینگرند. مثالی میزنم: هزار سال پیش اگر کسی به شما درهم یا دیناری میداد و شما را وکیل خود قرار میداد تا آن را به عنوان صدقه از جانب او پرداخت کنید؛ شما نمیتوانید در آن تغییری دهید. این حکم شرعی است. اما اگر اکنون شخصی به شما پانصد لیره بدهد و شما را مأمور انفاق آن کند و این پول یک اسکناس باشد شما می توانید در امور خاص خود استفاده کنید و به جای آن پانصد لیره به صورت پنج اسکناس صد لیرهای بدهید. شما از دست او یک اسکناس گرفتید و برای خود استفاده کردید و به جای آن پنج اسکناس صد لیرهای دادهاید این حلال است یا حرام؟براساس حکم شرعی حرام است، چرا؟ علت این حکم چیست؟ زیرا دینار در قدیم وزن خاصی داشته است، هر دینار وزنی داشته است و شما زمانی که آن را عوض میکردید شاید آن چه شما انفاق میکردید وزن کمتری میداشت اما اکنون آیا میان پانصد لیره یک اسکناسی با پانصد لیره در قالب پنج اسکناس صد لیرهای تفاوتی وجود دارد؟ مبلغ یکی است بنابراین این یک مسالهی فرعی است و نمیتواند محل اختلاف باشد و دشمنی و تعصب و غلو و اتهام بردار نیست. همهی این موارد فروع دین است. بنابراین گروهی به این مساله از یک زاویه مینگرند و گروهی دیگر از دیدگاهی دیگر به آن نگاه میکنند. برخی به لفظ حدیث مینگرند و برخی به مقاصد شریعت نگاه میکنند. مثلا:
وقتی حاجی دستور داده میشود قربانی سر بریده شود مقصود شریعت از این چیست؟ اینکه این گوشت به شکم فقیر برسد. آیا باور میکنید که سالهای سال بر امت اسلامی گذشته است که در منی حدود یک میلیون گوسفند ذبح میشد و دور انداخته میشد. یک میلیون گوسفند تبدیل به لاشهی بد بو میشد. یکی از برادران بزرگوار برایم سوگند میخورد که در یکی از محلههای نزدیک منی مقیم بوده است. به من گفت: به خدا چهار ماه هوای شهر از بوی بد این لاشههای فاسد شده در آفتاب داغ قابل تحمل نبود. آیا مقاصد شریعت این است که این گوشتها دور انداخته شود در حالی که یکی از موارد ضروری است به این ترتیب هدر رود و لاشهی بد بو شود و فضا را آلوده کند؟ آیا یکی از علمای بزرگ نگفته است – در حالی که شریعت سراسر عدالت، حکمت، مصلحت و رحمت است -آیا این عالم بزرگ نگفته است - هر مسالهای که از رحمت به سنگدلی بگراید، از حکمت به خلاف آن، از مصلحت به مفسده و از عدالت به ستم بگراید، از گود شریعت خارج است و اگر چه بتوانید با هزار دلیل و تفسیر آن را وارد شریعت کنید - بنابراین نمیتوان مقاصد شریعت را فراموش کرد. نمیتوان لفظ گرا بود نمیگویم نص گرا بلکه لفظ گرا، دین سراسر وحی است و دین در اصل نص آسمانی است و دین ما همهاش کتاب و سنت و نصوص است بنابراین نباید لفظ گرا باشیم.
دین ما دین فطرت است زیرا فطرت سالم اوامر آن را میداند و نواهی آن را رد میکند:
از عجیبترین چیزهایی که در کتابهای فقهی خواندهام این است که خواستگار میتواند دختر مورد نظرش را ببیند. چراکه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم میفرماید:(( انْظُرْ إِلَيْهَا))
((به او نگاه کن.))
یعنی فطرت در اصل آن را نهی میکند. چرا معروف را معروف نامیدهاند؟ معروف را نفسهای سالم میشناسند و بدون هیچ مقدمهای و به شکل بدیهی آن را میشناسند. نفسهای سالم پاک معروف را بطور بدیهی میشناسند و نفسهای سالم منکر را فی البداهه رد میکنند. بنابراین از زیباترین مسائل این دین این است که دین فطرت است. زیرا فطرت سالم دستورات آن را میشناسد و نواهی آن را نیز رد میکنند. مقصودم ترک نواهی است. بنابراین خداوند عزوجل وقتی در کتاب عزیزش میفرماید:
﴿ يَفْرَحُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ ﴾
(ز آن چه به سوى تو نازل شده شاد مىشوند.)
خداوند بزرگ، بنابراین وحی باید با فطرت سالم متناسب باشد. این حقیقت را که آفریده است؟ این هستی را که آفریده است؟ قوانین آن را که آفریده است؟ خداوند بزرگ، بنابراین باید این حقیقت با وحی آسمانی متناسب باشد. حق دایرهای شده است و باید چهار خطر از آن عبور کند. خط عقل صریح، نقل صحیح، فطرت پاک، و واقعیت عینی. بنابراین به نظر من خطر دین از دشمنان آن نیست بلکه از مدعیان آن است. از کسانی که به امور دینی میپردازند و از حقیقت آن دوراند ناشی میشود.
هر امر و نهی به طور کلی محکوم به پنج هدف است:
بنابراین هرگز نباید هدفهای شریعت را فراموش کرد بلکه هر امر و نهی به طور کلی محکوم به پنج هدف است. مقصد نخست حفظ دین، دوم حفظ جان، سوم حفظ آبرو و ناموس، چهارم حفظ عقل و پنجم حفظ ثروت است. اگر احکام شریعت را کامل مطالعه کنید خواهید دید که این احکام همه پیرامون همین پنج مقصد دور میزند و امکان ندارد یکی از این اهداف را نادیده انگاریم. وقتی خبر نگران کنندهای را در یکی از روزنامهها میخواندم مبنی بر این که بیست میلیون رأس گوسفند در استرالیا معدوم شدهاند. یعنی با گلوله آنها را از پای در آوردهاند و گور بزرگی برای چال کردن آنها کندهاند تا قیمت گوشتها ثابت بماند. امتهایی از گرسنگی میمیرند و ملتهایی در گرسنگی دست و پنجه نرم میکنند و اینان بیست میلیون گوسفند را برای حفظ قیمتهای بالا در جهان معدوم میکنند.﴿ كَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَيَطْغَى* أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى ﴾
(حقا كه انسان سركشى مىكند * همين كه خود را بى نياز پندارد.)
نباید اختلاف در فروع باعث تفرقه و کینه ورزی شود:
بنابراین طرف مقابل تمام مسلمانان را صرف نظر از هویت هایشان، نسبت و مکتب و مذهبهایشان هدف قرار داده است. باید با هم باشیم و بر توافقات اتحاد داشته باشیم و از همدیگر در موارد اختلاف عذرخواهی کنیم و خیرخواه هم باشیم. این امر اکنون یک واجب دینی است. نباید این فروع را مایه تفرقه در دین قرار دهیم که اتحاد ما را از هم زند و به یکدیگر اتهام بزنیم و باعث آسیب به هم شویم و درگیری بین خودمان باشد، این امر با مقاصد شریعت متناقض است. خداوند میفرماید:﴿ وَلَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ ﴾
(و با هم نزاع مكنيد كه سست شويد و مهابت شما از بين برود.)
﴿ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ ﴾
(در حقيقت مؤمنان با هم برادرند.)
همهی آنان تلاش داشتند با این اختلاف خداوند را خشنود کنند. مشکل این است که در صورت اختلاف در مسائل فرعی برخی از ما به سویی و برخی دیگر به سویی دیگر میگرایند و این باعث دشمنی میشود. از این گذشته هر گرایشی پیروان خود را دارد و پیروان همه بوق و کرنا دارند. پس از آن هم همه سلاح دارند. هر پیروانی ابزارها و تجهیزات خود را دارد و بنابراین جنگهای داخلی شروع میشود و مسلمانان با هم درگیر میشوند و این مصیبت بزرگ است و طرف دیگر نیز به همین خاطر به این اختلاف چنگ میزند و علاوه بر آن وقتی در مسألهی فرعی محدود میشوید و آن را بزرگ میکنید و مخالفان خود را متهم به انحراف در عقیده و گمراهی میکنید. من میدانم چه میگویم یا این که بدعت گذار است یا اخلاص ندارد؛ وقتی به خاطر مسائل فرعی همدیگر را متهم میکنیم در حقیقت هدف نخست شیطان را محقق نمودهایم.
((إِنَّ الشَّيْطَانَ قَدْ أَيِسَ أَنْ يَعْبُدَهُ الْمُصَلُّونَ فِي جَزِيرَةِ الْعَرَبِ وَلَكِنْ فِي التَّحْرِيشِ بَيْنَهُمْ))
((شیطان از پرستیده شدن توسط نمازگزاران جزیرهی عرب ناامید شده است اما به اختلاف میان آنان امیدوار است.))
وقتی همدیگر را در یک مسالهی فرعی متهم میکنیم هدف اول شیطان را محقق کردهایم:
همان طور که میدانید شیطان انسان را وسوسه میکند که به خدا کفر ورزد. اگر او را با ایمان ببیند او را به شرک وسوسه میکند و اگر او را موحد ببیند او را به بدعتها وسوسه میکند و اگر او را پایبند به سنت ببیند به ارتکاب گناهان کبیره وسوسه میکند و اگر او را پارسا ببیند - چه میماند؟ - او را به اختلاف میان مؤمنان وسوسه میکند. اگر او را آگاه یافت - شیطان یک برگ برنده دیگر دارد - حلال ها، دامنهی حلالها را گسترش میدهد تا این که او را از کار در راه خدا باز دارد.مصیبت بزرگ این است که این فروع تبدیل به تیر اتهام زدن، تکفیر کردن، مشرک خواندن و بدعت گزار نامیدن، بیانجامد. این بزرگترین مصیبت است. بلکه برخی از این حزب گرایان فلان و فلان حزب حمایت یا برائت را پیرامون همین فروع قرار میدهند و هر کس این فروع را به رسمیت بشناسد دیندار است و کسی که این فروع را نپذیرد دین از او مبرا است و این بزرگترین مصیبت است. بنابراین اولین دوره از دوران رسول الله دورهی طلایی بود که در آن همکاری و محبت وجود داشت و هیچ چیزی طرف دیگر – دشمن دین - را مانند این اختلافات پیرامون امور جزئی دین خوشحال نمیکند.
یکی از علمای مصر که وفات نموده؛ در عمره بود. گویا اکرام بی نظیری از او انجام شده بود. او در آنجا جایگاهی داشت. وی در کشور خودش مصر قصیدهای سرود و از کسانی که او را اکرام کرده بودند سپاسگزاری کرد. دشمنان دین این قصیده را نفاق دانستند و به او تهمت زدند. میگوید: برای نخستین بار همهی علمای مصر از او دفاع کردند. زیرا مسألهی دین مورد هدف بود. برادران اکنون دین مورد هدف است. هر گروه و مذهبی که باشید دین مورد هدف است باید ما آگاهی کامل داشته باشیم. نباید به طرف دیگر اجازه دهیم به ما آسیب برساند. ما اکنون در یک کشتی هستیم. چقدر مثل زیبایی است که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم میزند و حال مسلمانان را توصیف میکند مبنی بر این که مؤمنان در یک کشتی هستند و جایگاهشان را در آن تقسیم کردهاند و کسی که پایین کشتی را سوراخ کرده تا آب از بالای آن بیاید فکر کرده جایی در پایین سوراخ کند تا آب بردارد و افراد بالا را اذیت نکند. پیامبر میفرماید: اگر او را کمک کنند او و آنان نجات مییابند و اگر او را رها کنند هم او و هم آنان نابود میشوند. این که ما در یک کشتی هستیم جملهی بسیار دقیقی است. اکنون منافع مسلمانان یکی است. طبیعتا وقتی برادرتان در بیشترین موارد بر حق باشد شاید در یک مورد جزئی با او اختلاف داشته باشید.
سخنان علما در بارهی قیمت زکات فطر:
من این مثال را میزدم گرچه این مثال در صدا چنین نیامده است یعنی از پنج مورد چهار مورد مورد توافق دو نفر است و در مورد پنجم طرف دیگر با وی توافق ندارد و در یک مورد طرف دیگر با طرف اول توافق ندارند شاید در یک موضوع فرعی با هم اختلاف داشته باشیم پس این نباید محبت را میان ما از بین برد. این سخن را از صمیم وجودم میگویم در حالی که ما در سخت ترین شرایط برای مسلمانان قرار داریم. میگویم تا ما با هم ستیز نداشته باشیم و خودمان را به اتهام زدن به یکدیگر مشغول نکنیم. این اراده و عزم ما را از بین میبرد.مثلا باید برگردیم به اصل درس یعنی قیمت زکات فطر یعنی شما باید زکات فطر را یک یا نیم پیمانه خرما یا گندم بدهید چنان که در کتب فقهی آمده یا پنجاه لیره به جای آن پرداخت شود. این اختلافی که میخواهم دوباره تأکید کنم این است که این موضوع از مسائل اعتقادی و قطعیات و اصول دین نیست. این موضوع موضوعات فرعی است و مسائل فروع در آن اختلاف وجود دارد ولی باعث هدایت و گمراهی نمیشود. ایمان و کفر در آن وجود ندارد. بلکه درست و نادرست نیز در آن وجود ندارد و تنها راجح و ارجح در آن وجود دارد و قوی و قویتر؛ بنابراین امور فقهی امور اجتهادی است.
اکثر علما بر این باورند که قیمت زکات فطر به زکات دهنده پاداشی نمیدهد زیرا پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: غذایی برای بینوا است یعنی بهتر است ابتدا غذایی را به عنوان صدقهی فطر برای این بینوا خارج کنیم. این مذهب امام مالک و شافعی و احمد است. وقتی از امام احمد دربارهی بیرون کردن مال سئوال شد: میترسم که پاداش نگیرد اما خلیفه عمر بن عبدالعزیز رضی الله عنه بیرون کردن مال را باور داشته و میگوید: پیروی از سنت اولی تر است. امام احمد گفته است: پیروی از سنت در اولویت است این سخن درست است. ابن حزم بیرون کردن همین چهار بخش را بیشتر جایز نمیداند. ابن حزم از همه سخت گیرتر بود. وقتی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: زکات در گندم، جو، خرما و کشمش است، آری، ابوحنیفه رحمه الله به جواز بیرون کردن قیمت صدقهی فطر رفته است بنابراین ما در مقابل یک موضوع هستیم که آن را چه مینامیم؟ موضوعی اختلافی؛ علمای بزرگی باور دارند که باید زکات فطر را به شکل غذا داد و برخی دیگر باور دارند باید پول آن را پرداخت شاید علمای اول دلیل قطعی تری دارند اما ابوحنیفه نعمان رحمه الله پیش از عمر بن عبدالعزیز به این اجتهاد رفته است. برخی از مورخان میگویند: شنیدم نامهی عمربن عبدالعزیز به عدی در بصره خوانده میشد. عدی والی بصره بود: از اهل دیوان از هر نفر نیم درهم به عنوان صدقهی فطر گرفته شود. این دیدگاه شخصی عمر بن عبدالعزیز نیست بلکه یک اجتهاد است که آن را به عنوان دستور برای مردمش صادر کرده است و آن را عمومی نموده است و به والیاش دستور داده از هر نفر از اهالی آن سرزمین نیم درهم به عنوان صدقهی فطر بگیرد.
از حسن بصری روایت است که میگوید: اشکالی ندارد که در صدقهی فطر پولی پرداخت شود. من اقوال اختلافی علما را به شما ارائه میدهم و آن را تحلیل خواهم کرد. برخی از علما میگویند: من دیدم مردم در رمضان قیمت غذا را به عنوان صدقهی فطر میدهند و این مذهب ثوری و عطا است. عطاء برای صدقهی فطر پول میداد. آنان تابعین بودند. بنابراین در تابعین علمای بزرگی بودند که دادن پول به عنوان صدقهی زکات فطر را جایز دانستند. هم چنین علمای بزرگی بودند که دیدگاه و دلایل خود را داشتند و دادن غذا به عنوان صدقهی فطر را جایز میدانستند.
تحلیل علما در دادن صدقهی فطر به شکل غذا یا پول:
اکنون اگر بررسی کنیم که چه عاملی باعث شده برخی از فقها صدقهی فطر را غذا و برخی آن را پول قرار دادهاند. میگوید: بسیاری از فقها باور دارند که زکات فطر از خوراکیهای سرزمین داده شود که در حدیث نامی از آن نیست. یعنی این سرزمین برنج میخورند و برادران آفریقایی ما خداوند به آنان برنج را به عنوان نخستین غذا داده است و اگر برنج نخورند گویی هیچ نخوردهاند. حدیث گندم است و برنج را بیان نکرده است. اما حدیث گفته است: غذا یعنی غذای اهل سرزمین. میگوید: اگر طعام تغییر کند میتوان آن را از غذای موجود مانند برنج یا گندم یا هر غذایی که در سرزمین رایج باشد، داده شود. اگر جایز باشد که آن را از غذای سرزمین داد حتی اگر نصی بر آن نباشد و در سنت وارد نشده باشد از باب اولی بهتر است پول داده شود زیرا شاید برای بسیاری از غذا بهتر باشد واین نظر کسانی است که این را از سخن رسول الله درک کردهاند. برخی میگویند:اگر این فقیر این طعام را با قیمت اندکی بفروشد چون به چیزی دیگر نیاز دارد مثلا بفروشد تا برای فرزندانش لباس بخرد پس بهتر است به او پول داده شود و اگر به او پولی دهید تا بخواهد غذایی بخرد پس بهتر است به او غذایی دهید. مثلا شما وقتی غذایی میدهید و به طور کلی میخرید سرمایه تان کم است و از کمتر از قیمت اصلی است و وقتی شما احساس کردید این فقیر این زکات را خواهد گرفت تا با آن غذایی بخرد بهتر است به او غذایی بدهید. اما اگر دیدید که این فقیر این غذا را خواهد فروخت تا لباسی بخرد بهتر است به او لباسی بدهید.
و اگر مسألهی مصلحت بود به او پول دهید. اولویت در این مورد مصلحت فقیر است. چطور نه، در حالی که نصاب زکات دو نصاب یعنی نصاب طلا و نقره است. نصاب طلا اکنون تقریبا چهار هزار است و نصاب نقره هفت هزار میباشد. علما اتفاق نظر دارند که ترجیح میان دو نصاب بهتر است به نفع فقیر انجام شود. شما چهار هزار و دیگر هفت هزار دارد. کسی که هفت هزار دارد اگر بگوید:
نصاب من نصاب طلا است و من چهل هزار ندارم میگوییم: صحیح است، اما مصلحت فقرا این است که نصاب نقره را انتخاب کنید. بنا به مصلحت فقرا باید زکات این مال را از هفت هزار بیرون کنید. بنابراین این امور مصلحتی، فرعی و اجتهادی باید مصلحتی را بر مصلحتی دیگر ترجیح دهیم. یکی میگیرد و یکی میبخشد. مصلحت بخشنده این است که نصاب طلا را انتخاب کند و مصلحت گیرنده این است که نصاب نقره انتخاب شود. پس بهتر است نصاب نقره انتخاب شود تا از هر هفت هزاری که داریم زکات این مال را پرداخت کنیم.
زکات فطر امر عبادی محض نیست بلکه امر مصلحتی روشنی است:
این جا یک نکته مهم وجود دارد. این فقیر خرما میگیرد. خرما، خرما، او در این عید دو کیلو خرما میخواهد. اکنون صد کیلو خرما دارد. اما به بسیاری از موارد دیگر نیاز دارد. اگر این طعام را با قیمت اندکی بفروشد ما به او پول میدهیم اما اگر این طعام را بخرد ما به او غذا میدهیم. این دیدگاه در این موضوع است.جنبهی دیگر این موضوع: این امر عبادی محض نیست و جایز نیست از آن بیرون رویم و تنها امر مصلحتی روشنی است. یعنی هدف از صدقهی فطر منفعت مسلمانان و منفعت گیرنده و دهنده نیز میباشد. شکی نیست که منفعت گیرنده در اولویت است. بیرون کردن قیمت به خصوص زمانی که خود بخشنده از آن خرسند باشد و گیرنده خوشحال شود و هر دو آن را بخواهند در این صورت هدف و مقصد شریعت در تحقق منافع مردم و گسترش این مقصد محقق شده است و این در ظاهر با هیچ نصی در تعارض نیست.
من قصد بررسی این موضوع را نداشتم در حالی که رمضان گذشته است اما میخواستم نقطهی آغازی از آن داشته باشم تا برایتان بیان کنم دین اصولی دارد که کفر و ایمان و هدایت و گمراهی و توحید و شرک و پایبندی و انحراف در آن است و هم چنین فروعی دارد مانند احکام جزئی که اختلاف در همین فروع است و در آن هدایت و گمراهی، ایمان و کفر و پیروی و بدعت وجود ندارد.
در فروع درست و نادرست وجود ندارد. در فروع دیدگاه راحج و ارجح و قوی وقوی تر وجود دارد. این امر ما را متفق میکند. این سخن زیبا درست است که در آن چه اتفاق نظر داریم همکاری کنیم و در اختلافات از هم عذرخواهی کنیم و من باور دارم که انسان اگر اخلاص والا داشته باشد وآن را واقعا در راه غمهای مسلمانان به کار گیرد به این مسائل فرعی اجازه نمیدهد میان او و برادرش مانع ایجاد کند. به اختلاف در فرعیات هرگز اجازه نمیدهد که او را از برادرش دور کند یا میان دو برادر کینه، بغض، درگیری، بدخلقی، دشمنی، قطع ارتباط، گروه گرایی و یا توده گرایی ایجاد کند. خداوند از هیچ کدام از این موارد خشنود نمیشود:
﴿ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ ﴾
(در حقيقت مؤمنان با هم برادرند پس ميان برادرانتان را سازش دهيد.)
زبان عربی ما زبان بسیار دقیقی است:
داستانی وجود دارد شاید جالب باشد. مردی نماز نمیخواند و یکی از نیکان او را به نماز خواند، گفت: به خدا من نماز نمیخوانم چون نمیتوانم نماز صبح را به موقع بخوانم. بنابراین من تمام نمازها را نمیخوانم. این داعی انعطاف به خرج داد. گفت: شما چهار وقت دیگر را بخوان - مقصود او این بود که اگر این چهار وقت را بخواند خودش وادار به خواندن وقت دیگر نیز میشود- به نظر میرسد این انسان این را فتوایی دانسته و میان مردم پخش کرده است. مسلمانان این را استدلال و بهانهای برای شخص فتوا دهنده قرار دادند و به وی اعتراض کردند و گفتند که چطور به چهار وقت نماز فتوا میدهی؟ به آنان گفت: من او را به چهار وقت نماز قانع کردم شما او را به خواندن پنجمین وعده هم قانع کنید.گاهی تعصب وجود دارد. شخصی به شما میگوید: در فاتحه اگر تجوید نخواندید نماز شما باطل است، خیر، این یک افراط و غلو در دین است. پیامبر بیان کرده کسی که در قرآن تجوید نداند بخصوص طلبههای خارجی که الفاظ عربی را به خوبی نمیدانند و نمیتوانند تلفظ کنند زیرا مخرج صوتی عربی به طور کلی وسیع ترین مخارج حروف را در زبانها دارد و آن را لغة الضاد میدانند، ضاد وجه تمایز زبان ما است. دیشب شنیدم که زبان ما دقیق ترین زبان است: در واژههای «بتحن و بتجن»، تفاوت یک نقطه است. بجنن یعنی دیوانه شوی و همسرت را طلاق دهی و دیوانه شوی وشراکت را از هم زنی و سرزمین را ترک کنی و کلمهی دیگر بتحن یعنی به سرزمین و همسر و فرزندان و شریک خود اشتیاق دارید. پس دو کلمهی «بتجن و بتحن» در یک نقطه تفاوت دارند. پس زبان بسیار دقیق است. باری انسانی ناتوان در زبان میخواست فصیح بگوید، گفت:
ولست أبالي حين أَقتُل مسلماً على أي جنب كان في الله مصرعي
وقتی مسلمانی را بکشم برایم مهم نیست که به كدام پهلو از پای در آیم.
* * *
او تا ابد در جهنم خواهد بود. تفاوت یک حرکت است. بیت اصلی در زیر آمده است:ولست أبالي حين أُقتَل مسلماً على أي جنب كان في الله مصرعي
برایم مهم نیست وقتی مسلمان کشته شوم به كدام پهلو از پای در آیم.
* * *
ولست أبالي حين أُقتَل مسلماً على أي جنب كان في الله مصرعي
برایم مهم نیست وقتی مسلمان کشته شوم به كدام پهلو از پای در آیم.
* * *
شخصی که میخواست فصیح سخن گوید آمد و گفت:
ولست أبالي حين أَقتُل مسلماً على أي جنب كان في الله مصرعي
وقتی مسلمانی را بکشم برایم مهم نیست که به كدام پهلو از پای در آیم.
جالب است، یکی از علمای بزرگوار شام به من میگفت: در حج بودم، به من گفت: من شافعیام یعنی لمس کردن زن وضویم را باطل میکند و من در طواف بودم و طواف شلوغ بود و خروج از آن برای تجدید وضو سخت بود و یک و نیم ساعت وقت لازم بود تا بروم. گفت من شافعی بودم. زنی اشتباه مرا لمس کرد در اینجا حنفی شدم تا وضو نگیرم و ناگهان یک آفریقایی آمد و پایم را لگد کرد و خون جاری شد و من به مالکی گراییدم. به من گفت:
شافعی وارد شدم و تبدیل به حنفی شدم و مالکی بیرون رفتم. من میگویم: در سخنیها میتوانید تقلید کنید و در آسانی باید محتاط باشید. در تمام اختلافات پویایی و تنوع وجود دارد. اختلاف در فروع دین است نه در اصول دین، اصول دین با نصوص قطعی پوشش داده شده است و دو نفر، دو عالم و دو مذهب و دو فقیه در آن اختلافی ندارند در حالی که فروع دین دامنهی گستردهای دارد زبرا نصوص آن ظنی است و گویی خداوند خواسته نص آن ظنی باشد تا این نص تمام حالتهای متفاوت جوامع اسلامی را در آینده در برگیرد.